بوی باران(ویژه نامه روز دانشجو)| بوی باران با سعید شریعتی، فعال دانشجویی سابق و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی در رابطه با جنبش دانشجویی و تحلیلی از وضعیت کلی دانشجویان گفتگو کرده که مشروح آن را در ادامه می خوانیم:
با توجه به این که ۱۶ آذر و رویداد تلخ آن ، به گونه ای نمادین با تاریخ دانشجویی و نام دانشجو همراه شده، زیربنای فلسفی و جامعهشناختی چنین نامگذاری و انتخاب این نقطه عطف را چه میدانید؟
در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دولت قانونی و ملی دکتر محمد مصدق طی یک کودتا سرنگون شد و با بازگشت محمدرضا پهلوی به قدرت دوران حکومت استبدادی و سرکوبگر او بار دیگر آغاز شد. گشایش دانشگاه در مهرماه آن سال همزمان بود با آغاز محاکمات دکتر محمد مصدق و یارانش در دادگاه نظامی و این همزمانی سبب شد که جریانهای اعتراضی به جریان کودتا و محاکمه مصدق در میان دانشجویان شکل بگیرد.
با ورود دنیس رایت کاردار انگلیس در ۱۴ آذر ۱۳۳۲ و انتشار خبر سفر ریچارد نیکسون معاون وقت رییس جمهور آمریکا و اعطای دکترای افتخاری به او توسط دانشکده حقوق دانشگاه تهران اعتراضات دانشجویی به اوج خود رسید و دانشجویان معترض از تمامی دانشکدههای دانشگاه تهران در روز ۱۵ آذر در محوطه دانشگاه و خیابانهای اطراف اعتراضات خود را به شکل تظاهراتی که توسط پلیس به خشونت کشیده شد نشان دادند.
جو ملتهب تا روز بعد در محیط دانشگاه برقرار بود و نیروهای گارد سلطنتی برای خاموش کردن اعتراضات و آرام ساختن جو دانشگاه برای حضور ریچارد نیکسون با تمام قوا به دانشکده فنی دانشگاه تهران که میپنداشتند کانون آغاز اعتراضات است هجوم آوردند و دانشجویان معترض را از سر کلاسهای درس بیرون کشیده و وقتی با اعتراض دانشجویان دانشکده فنی مواجه شدند به روی آنان آتش گشودند و سه تن از دانشجویان این دانشکده شهیدان شریعت رضوی، قندچی و بزرگ نیا را با گلوله مستقیم از پای درآوردند.
سرمنشاء اعتراضات دانشجویی در آذرماه ۳۲ واکنش دانشجویان به جو ارعاب و سرکوب پس از کودتا و حاکم شدن حکومت استبدادی و محاکمه ناعادلانه دکتر محمد مصدق بود که وقتی با مداخله انگلیس و آمریکا و سفر تاییدآمیز از رویه استبدادی محمدرضا پهلوی توسط مقامات این دو کشور در آذر ۳۲ توأم شد اعتراضات به اوج خود رسید. همپیوندی استبداد و مداخله بیگانگان در امور داخلی کشور چیزی نبود که جوانان دانشجو نسبت به آن واکنش نشان ندهند.
در سالهای بعد مراسم یادبود شهدای شانزده آذر کمابیش در محافل و مجالس دانشجویی در محیط دانشگاه برگزار میشد، اما به روایت فعالان دانشجویی آن سالّها اولین مراسم بزرگ که با تعطیلی کل دانشگاه تهران و تظاهرات دانشجویی همراه بود در سال ۱۳۴۰ اتفاق افتاد و فعالان دانشجویی وابسته به نهضت مقاومت ملی سردمدار این حرکت بودند.
با این وجود نامگذاری این روز به عنوان روز دانشجو توسط کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی که مجمعی متشکل از دانشجویان ایرانی خارج کشور عضو گروههای سیاسی بودند صورت پذیرفت.
با مرور زمینههای اعتراض می توانم بگویم که اصلیترین محرک اعتراضات سال ۳۲ کودتا، استبداد، محاکمه ناعادلانه و حصر و تبعید محمد مصدق رهبر آزادیخواه نهضت مقاومت ملی توسط رژیم شاه بود و جرقه انفجار این اعتراضات در دانشگاه در آذر ۳۲ علنی شدن مداخلات بیگانهگان و بیپروایی انگلیس و آمریکا در حمایت از دولت کودتا بود.
آیا برجستهترین و ارزندهترین اقدام در تاریخ فعالیت های دانشجویی ۱۶ آذر بوده است؟
قضاوت در مورد این که برجستهترین و ارزندهترین اقدام در تاریخ حرکتهای دانشجویی کدام است دشوار و تا حدود زیادی ناممکن است. اما قطعاٌ شانزده آذر سال ۳۲ از ۳ جهت دارای اعتبار است که آن را تبدیل به نماد حرکتهای دانشجویی کرده است.
اولا این اتفاق نخستین حرکت جدی اعتراضی در جنبش دانشجویی ایران بوده است که با سرکوب خونین نیروهای نظامی مواجه شده است و به اصطلاح پای آن خون ریخته شده است.
ثانیا نخستین اعتراض جدی و مشهود بعد از خفقان حاصل از روی کار آمدن دولت کودتایی محمدرضا پهلوی و فضل الله زاهدی بود و سبب شد سایر اقشار اجتماعی و فعالان سیاسی و مذهبی جسارت اعتراض را پیدا کنند و پس از آن آرام آرام حرکتهای اعتراضی علیه رژیم کودتا سربرآورد.
ثالثا اگر منشاء حرکتها و جنبشهای دانشجویی را به طور کلی دسته بندی کنیم سه پارادایم کلی ضد استبدادی، عدالتخواهی و استقلالطلبانه را میتوان برای آنها متصور شد. حرکت شانزده آذر حامل حداقل دو پارادایم ضد استبدادی و استقلال طلبانه بوده است و از این جهت نیز حائز فضل تقدم است.
در نقد تجربهی زیستهی خودتان، زندگی دانشجویی چه فرصتها و تهدیدهای اجتماعی-سیاسی-فرهنگی داشته است؟
به طور خلاصه عرض کنم که دوران دانشجویی بهترین فرصت برای آموزش و تجربه و تمرین حرکتهای جمعی و اجتماعی در قالب تشکلها و سازمانهایی است که در هیچ یک از دوران دیگر زندگی فرد قابل حصول نیست. تجربه شخصی من نیز همین را تأیید میکند. محافل و مجامع و تشکلهای دانشجویی در حوزهها و زمینه های مختلف فرهنگی و سیاسی و صنفی فرصت دانشاندوزی و تجربه آموزی لازم را برای من فراهم کرد تا در دوران پس از فراغت از تحصیل بتوانم در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی همراهان و همفکران خود را بیابم و در اصول کار جمعی را پی بگیرم.
اما این نوع فعالیت در دوران جوانی میتواند دارای آسیبهایی هم باشد که مهمترین آن به نظر من بیش برآورد از توان و اثرگذاری حرکتها و تلاشهای جمعی دانشجویان و سرخوردگی ناشی از رو به رو شدن با واقعیتهای اجتماعی و سیاسی است.
برخی براین باورند تنها رسالت دانشگاه، فعالیت علمی است؛ نظر شما چیست؟
مهمترین رسالت نهادهای آموزشی جامعهپذیر کردن محصلان است. طبیعی است که علم آموزی یکی از ابعاد جامعهپذیری است. اما مهمترین رکن جامعهپذیر شدن افراد شناخت و همراهی با هنجارها و ارزشهای اجتماعی و اخلاقی است. حقیقت جویی، خیرخواهی، زیبا اندیشی، آزادیخواهی، عدالتطلبی و … ارزشهایی است که در کنار علم و دانش یک فرد را به ترازی از شخصیت میرساند که برای جامعه مرجعیت و توان اثرگذاری پیدا کند.
دانشگاه محلی برای انتقال این ارزشهای بنیادین به محصلان و دانشجویان است و فرصتی است که آنان بتوانند در قالب فعالیتهای جمعی و گروهی این ارزشها را بیاموزند و تجربه نمایند.
همانندیها و تفاوتهای نهادهای دانشجویی با شاخههای جوانان یا کمیتهی دانشجوی احزاب چیست؟
طبیعت فعالیت دانشجویی و تشکلهای دانشجویی بر اصل گذار و فعالیت کوتاه مدت مبتنی است بر خلاف شاخههای دانشجویی احزاب که در یک پلتفرم با ثبات و متناسب با برنامه عمل حزب متبوع عمل میکنند.
فعالیتهای دانشجویی خودساخته و مستقل و درونزاست ولی فعالیت شاخههای دانشجویی احزاب با هدایت و برنامه ریزی سلسله مراتب حزبی صورت میپذیرد.
در عین حال هر دوی این نوع مجموعههای محلی است برای آموزش و تجربهاندوزی و عمل محدود اجتماعی و سیاسی و …
تحلیل شما از وضعیت کنونی دانشجویان چیست؟ افق چشمانداز آیندهی کوتاهمدت(۴-۵) ساله فضای دانشجویی، با تاکید بر فعالیت سیاسی-اجتماعی-فرهنگی، را چگونه پیشبینی می کنید؟
دانشگاه میزان الحراره جامعه است و تا وقتی مجموعههای دانشگاهی با گزینشهای خاص و سفت و سخت و هدایت شده مواجه نیستند و فرزندان همه اقشار جامعه فرصت نسبتاً برابری برای حضور در دانشگاه دارند، دانشگاهها میتوانند آیینه تمام نمایی از واقعیتهای جامعه باشند.
امروز هم به نظر من نهاد دانشگاه عموما و جریان دانشجویی به طور خاص نمایانگر جریانات موجود در جامعه است که در کنار گرایشهای اقلیتی از یک گرایش بزرگ و فربه تحولخواه و اصلاحطلب برخوردار است.
این تحولخواهی و اصلاح طلبی که ریشه در متن جامعه دارد و خود را نهاد دانشگاه و حرکتهای دنشجویی بازتولید میکند این نوید و امید را میدهد که جامعه ایران در آینده صاحب مدیران و کارشناسانی تحولخواه و اصلاحطلب خواهد بود که البته با ارزشهای بنیادینی نظیر آزادیخواهی و عدالتطلبی آشنا و همنوا هستند و ان شاءلله جامعهای بالنده را خواهند ساخت.