رضا صادقیان دانشجوی دکتری علوم سیاسی
چرخش مدیران در ایران پدیدهای است بس غریب و عجیب، البته برای مردم ینگه دنیا و نه خودمان. تقریبا عادت کردهایم با رفتن مدیری و آمدن مدیری دیگر تمام کارهای انجام نشده به سرانجام برسد و یا انبوهی از طرحها پژوهشی و تحقیقاتی با صرف سالها هزینه به بایگانی برود، که میرود و جای هیچ شک و شبههی هم نیست. تجربه نشان داده این رفتنها و آمدنها بیش از آنکه سازنده باشد و باری را از مشکلات موجود بکاهد وزنی جدید روی بارهای قدیم مینهند و میروند! رفتنی که برای خودشان آرام و خوش است ولی تبعاتی برای جامعه داشته و دارد.
مدیران در حوزه فرهنگی گاه روی تمام مدیریتها با تفکر مکانیکی و پروژهای را سفید میکنند، با فرمانی تمام کارهای سابق را منکر میشوند و مشغول بنا نهادن ساختمانی نو میگردند! اینکه در کار خود موفق شوند و یا آنکه دورنمایی از تصمیمهای ذهنی خویش داشته باشند اصلا و ابدا مهم نیست، در نوبت اول انکار و جلوگیری از کارهای قبلی مهم است، گویا کوششهای صورت گرفته در دورههای قبل سنگ سنگینی است روی سینهشان و امکان تنفس را از ایشان دریغ نموده.
به هر میزان این انکار و تخریب فعالیتهای سابق قویتر و با جدیدت بیشتری صورت بگیرد نمایی کلی و نامفهوم از کارهای جدید در ذهن مدیر جدید شکل میگیرد، اینکه در ابتدا، میانه و انتهای راه متفاوت چه پیش میآید چندان مهم نیست، مهم سد کردن راه سابق است و گشودن راهی جدید، راهی که شاید به ترکستان برود ولی باز هم مهم نیست.
چنین حکایتی در حوزه فرهنگی به صورت عام و حوزه کتاب به معنای خاص داستان دیگری دارد. اگر از زاویهایی کلی به ماجرا نگاه کنیم، با دولت جدیدی روبرو شدهایم به نام دولت نهم و بعدها دولت دهم، دولت اصولگرای عدالتطلب. با ریاست جدید و گفتههای بسیار متفاوت از دولت قبلی. با مدیرانی که سخنان عجیب میگویند و گاه تلاش دارند اسراییل را نابود سازند و روزی هم سخن از دوستی با مردم اسراییل به زبان میآورند! مقایسهای کوتاه انجام دهید میان سخنان احمدینژاد در سال ۱۳۸۶ درباره رژیم صهیونیستی و حرفهای متحیر کننده مشایی در سال ۹۰، تفاوت ره اصلا قابل درک نیست حال آنکه هر دو مدیر در یک اقلیم گنجیدهاند.
اما داستان کتاب؛ از همان روزهای نخست بسیاری از کتابها را مجوز تجدید چاپ ندادن، هر چه توان داشتن برای خارج کردن ناشران خصوصی در حوزه علوم انسانی فشار وارد ساختند تا جا برای دیگر ناشران باز شود(لینک مورد نظر). شمارگانی کتاب تالیفی، ترجمه و داستان مجوز نشر نگرفتند، کتابهایی که بارها و بارها تجدید چاپ شده بودند به یکباره مجوز نشرشان ابطال شد! به همین سادگی آقای وزیر ارشاد جدید تشخیص داد کتابهای حوزه علوم انسانی خطرناک است و بخشی از وظیفه خویش را مبارزه با این تفکرات تعریف کرد؛ البته عزیرانی هم از این کوششها حمایتها میکردند و دامنه محدودیتها را بیشتر میخواستند(لینک مورد نظر). شمشیر داموکلس تعلیق مجوز ناشری را به بهانه ارایه کتابهای “مورد دار” و “خطرناک” بالای سر ناشر و کارمندانش گرفتند، تا بلکه ناشر به همان راهی رود که مدنظر مسولان مربوطه بود.
تلاشهای وزیر ارشاد دولت نهم چندان غریب نبود، حداقل آنکه جناب شیخعطار در زمان مدیر مسئولی موسسه همشهری در سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴ بازنشر اکثر کتب چاپ شده قبل از خود را ممنوع اعلام کرد(سایت انتشارات همشهری)! به عنوان مثال کتابهایی همچون: سیاست خارجی خاتمی از منظر صاحبنظران، حقیقت یا آزادی و… خلاصه آنکه این کتابها هیچگاه در کتابفروشیها دیده نشد و بعدها نام و نشانشان را فقط میتوانست در کتابخانههای عمومی یافت. البته اگر بخت بلند بود و شانس همراه در غیر اینصورت مدیریت جدید کتابخانه عمومی در دولت نهم چنین کتابهایی را به بهانه قدیمی بودن وجین کردند و به انبار کتاب سپردند، شاید برای شهرستانها و یا روستاهایی که تمام ظرفیت کتابخانه روستا اتاقی ۳ در ۴ متر بود فرستادن، بدون شک چنین حرکتهایی بخشی از وظایف مدیریتی جدید بود.
تمام این حکایتهای پر غصه پایان چنین مدیریتهایی نبود، به گفته وزیر ارشاد دولت دهم که ادامه دهند مدیریت سابق بود بیش از ۲۰۰ کتاب بلاتکلیف باقی مانده است(لینک مورد نظر). چرا که برخی از نویسندگان حاضر نیستند در کتابهای خود دست ببرند و اشکالات را بکاهند. دلیل وزیر وقت هم بسیار روشن بود: محتوای این کتابها باعث ناامنی در جامعه میشوند! اینکه وزیری قبل از چاپ اثری تشخیص دهد آن کتاب باعث ناامنی در جامعه میشود خبر از نیتخوانی تفکرات کل جامعه ایران از سوی وزیر میدهد، ولی پرسش اینجاست اگر تا این حد و اندازه موفق به خواندن نیتها هستیم پس چرا جلوی هزاران تصمیمهای تخریبی و فاجعهبار در در حوزه مدیریتی دولت وقت را نگرفتید!؟
البته اقای وزیر آمار ۲۰۰ کتاب را شاید از روی ناآگاهی اعلام کرد، چرا که مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در مصاحبهای به تنهایی خبر از توقیف ۵۵ عنوان کتاب از کتابهای انتشاراتی خود را میداد(لینک مورد نظر)! بدون شک اگر شمارگان کتابهای منتظر مجوز نشر و یا تجدید چاپ را در کنار هم قرار دهیم با عددی به مراتب فربهتر از آنچه آقای وزیر اعلام کرد روبرو میشویم. صابون بدبو و بدون کف ممیزی کتاب و ندادن مجوز برای تجدید چاپ کتابهای سابقا مجوز گرفته حتی به تن مرتضی احمدی هم نشسته بود(لینک خبر). دولت نهم و دهم به سادگی هر چه تمام از دادن مجوز به کتابهای وی سرباز زد تا به سبک و سیاق دولت نهمیها و دهمیها از به یغما رفتن اخلاقیات جامعه جلوگیری نمایند. البته روشن نیست در زمانهای که شمارگان چاپ یک کتاب به ۵۰۰ و یا در بهترین حالت ۲۰۰۰ است چگونه همین تعداد اندک باعث خرابی اخلاق و ویرانی دین مردمان این سرزمین میشود؟
مجوز نگرفتن کتاب «کلنل» محمود دولتآبادی هم از چنین وضعیتی برخوردار بود و گویا همچنان هست، و کتابها و نویسندگانی که همچنان منتظر دریافت مجوز انتظار میکشند تا شاید روزی و روزگاری از این انتظار فرجی حاصل آید و خبرهای خوش دریافت مجوز به گوششان برسد(لینک خبر).
داستان دنبالهدار و پر غصه کتاب و دریافت اجازه انتشار و لغو مجوز به همین سادگی نیست، بدون شک چنین تصمیماتی فقط محدود به حوزه آن و یا این مدیر نمیشود. با توجه به قدرت فضای مجازی و فعالیت صدها سایت در زمینه دانلود کتابهای زیر زمینی و یا ممنوعه، به سادگی نمیتوان با خیال راحت به کتابی مجوز نداد و یا از نشر آن جلوگیری به عمل آورد. گویا مسولان امر در حوزه کتاب گشتی کوتاه در خیابان انقلاب تهران، چهارراه وکیل شیراز، میدان امام حسین اصفهان نزدهاند، همه نوع کتابی در دستفروشیها یافت میشود. از کتابهای نویسندگان سلطنتطلب گرفته تا کتابهایی که هدفشان توهین به مقدسات دینی مردم است. بدون شک نویسندگان این آثار میدانستند نوشتههایشان در داخل ایران مجوز چاپ نمیگیرد، به همین دلیل با چشمپوشی از حق تحریر و مدد جستن از بازار زیرزمینی کتاب خود را روانه بازار سیاه کردند.
مسولان فرهنگی دولت نهم و دهم توجه نداشتند نویسندهای که در جستجوی ناشری داخلی برای کتاب خود برآمده در راستای قانون حرکت میکند؛ مگر میشود نویسندهای از طریق همین قوانین به فعالیتهای فکری و فرهنگی مشغول باشد و همزمان در جهت براندازی نظام حرکت نماید؟ اینکه برداشت هر مدیری در دورهای خاص از مدیری دیگر تفاوتهای فاحش دارد مقصر نه نویسندگان قانونمدار و ناشران کوشای کشور هستند، بلکه مدیرانی میباشند که اساسا با نامها مشکل دارند. مثلا گمان داشتند با دادن مجوز به آثار آقای ایکس امنیت برهم میخورد ولی کارهای خانمی تازه کار و به اصطلاح کتاب اولی مشکلی ندارد.
گویا همیشه پس زمینههای فکری مدیران دولت اسبق باعث میشد به نویسندهای مجوز نشر ندهند و به دیگری اجازه انتشار داده و گاه همراهش شوند!
حال که دولت تدبیر و امید سکان مدیریت اجرایی و بخشهایی از فرهنگ کشور را در دست گرفته امید میرود همان گونه که جناب دکتر روحانی فرمودند نویسندگان ممنوعالقلم را به سریعالقلم تبدیل نمایند؛ چنینباد.