سرخط خبرهای سازمان

ویژه نامه محیط زیست/حکایت دست‌ها و چشم‌ها

بهاره بهمن

کارشناس ارشد مهندسی کشاورزی

 

حکایت دست‌ها و چشم‌ها، حکایت عجیبی‌ست… حکایتی که به فراموشی سپرده شده. آری به دست‌هایم نگاه می‌کنم می‌پرسم به راستی که حکایتشان چیست؟ که آیا آفریده شده‌اند برای خلق کردن و یا نابودی؟ زندگی یا مرگ؟ خلق شده‌اند برای گرفتن یک بیل و کاشتن نهالی در دل خاک، برای ریشه دواندن چندین زندگی و پیوندشان در زمین و یا برای نهادن تبر بر تنه‌ی درختی که نفس می‌کشد و نفس می‌دهد؟ به دست‌هایی می‌اندیشم که آیا برای قطع ستون‌های یک جنگل‌اند و یک به یک سر زدنشان یا نه؟!

نمی‌دانم گاه با خود می‌گویم که ای کاش در رگ‌های درختان به جای آب و مواد معدنی جاری، اندکی خون هم در جریان بود. شاید… که فقط شاید وقتی تیغه‌ای بر گلوی درختی می‌نشست، قطره‌های خونش به رحم می‌آورد دلی را و متوقف می‌کرد دستی را برای ادامه‌ی جاری کردن رودهایی از خون… ولی آن درخت،‌ تنها… بی صداتر از تمام موجودات زمین، در سکوت جان می‌دهد و باز هم به فکر ساکنان شاخه‌هایش هست. همان‌هایی که حنجر‌شان را به درخت قرض داده و از فردا بی سرپناه خواهند شد و دستی که سردتر از آن تیغه‌ای‌ست که بر جان درخت می‌نشیند.

و می‌اندیشم باز به همان دستانی که روزی رویای خداوند بود تا قلم موی خود را به آب و آبی رنگ‌ها آغشته و نقش ابرها و آسمان آبی را هر روز تجدید کنند. نه این که به خاکستری و سیاه آغشته کرده و هر روز به تاریکی آسمان بیافزایند… به تیرگی سبزی درختان و رنگین کمان گل‌ها…

راستی حکایت چشم‌ها چه بود؟ کسی به یاد دارد؟ چشم‌هایی که می‌توانند نظاره‌گر زیبایی مخلوقات خداوند باشند و تنها از پشت لنز دوربین عکاسی و فیلم‌برداری شکار کنند تا شکوه و عظمت آن‌ها را این گونه شریک شوند با سایر انسان‌های کره زمین؟ و یا چشم‌هایی که از پشت لنز دوربین شکاری به تعقیب و گریز آن‌ها پرداخته برای گرفتن جانشان و قدرت نمایی خودشان؟ و در یک لحظه و یک آن، دقیقا همان زمانی که فکر می‌کنند چشمشان از همه وقت تیزتر و گشاده‌تر است، چشم فرو بندند بر همه‌ی ادراک زمین، انسانیت و حکایت آفرینش… و با سرانگشتانشان ماشه را بکشند و با چشمانی باز شاهد فرو بستن چشمانی شوند که امید به دیدن فرداهایی دیگر را داشته به خورشیدی که باز در شرق به ملاقاتش رود و در غرب به بدرقه اش… ولی افسوس که هیچ گاه فردایی برای آن زاده نخواهد شد…

نمی‌دانم که رویای خداوند برای خلقت تک تکمان چه بوده است؟ ولی مطمئنم یک رویای مشترک را برای همه‌ی مسافران زمینی‌اش داشته… آن‌هایی که کوله بار سفرشان را محکم می‌بندند تا راهی شوند برای حفاظت سبز پوشان زمین، برای مرحم زخم شدن نه زخم زدن و برای جان دادن نه جان گرفتن…

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا