اختصاصی بوی باران| ۲۸ مرداد، سالگرد درگذشت شادروان رشید اسماعیلی است که از چهره های برجسته و شاخص جوانان اصلاح طلب در استان اصفهان و کشور به شمار می رفت. در دومین سالگرد آن عزیز سفرکرده با بهراد بهشتی قائم مقام سازمان عدالت و آزادی که از دوستان و یاران نزدیک رشید محسوب می شود، درباره آن فقید سعید به گفت و گو نشستیم. متن این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
*شما یکی از دوستان نزدیک شادروان رشید اسماعیلی بودید، ممکن است نحوه آشناییتان با رشید را برای ما توضیح دهید.
همیگفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/ دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی!
من رشید عزیز را از سال ۱۳۷۸ و در جریان انتخابات مجلس ششم شناختم. آن زمان ما ستاد انتخاباتی نامزدهای اصلاحطلب و جبهه مشارکت در اصفهان راه انداخته بودیم. در بخش جوانان ستاد، کمیته دانشآموزی هم داشتیم و جمعی از دانشآموزانی که تحت تاثیر موج فراگیر دوم خرداد و برنامهها و شعارهای انتخاباتی جناب آقای خاتمی، علاقهمند به سیاستورزی اصلاحطلبانه شده بودند و نشاط جدی اجتماعی داشتند؛ به ستاد پیوسته و در آن کمیته فعالیت میکردند. از جمله این جوانان رشید اسماعیلی بود که به ستاد ما پیوست و من فکر میکنم برجستهترین و شاخصترین آنها بود که وارد ستاد شد و همکاری کرد. رشید در آن زمان ۱۶ -۱۷ سال داشت و هنوز دیپلم نگرفته بود. داشت خودش را برای کنکور و گذراندن مدارج تحصیلی آماده میکرد. یکی از حلقههای وصل رشید با ستاد انتخاباتی جبهه مشارکت هم این بود که رشید با پسر دکتر احمد شیرزاد همکلاسی و همشاگردی بودند و در دبیرستان «فرهنگ» درس میخواندند و چون آقای دکتر شیرزاد یکی از چهرههای برجسته اصلاحطلبان بود که در فهرست جبهه مشارکت قرار داشت و رشید ایشان را می شناخت و ارادت داشت، برای فعالیت به ستاد آمد.
*رشید همان زمان هم به عنوان یک نخبه شناخته می شد؟
داستانهای زیادی من از دوران دانشآموزی رشید عزیز شنیدهام. او در دبیرستان «فرهنگ» درس میخواند و دبیرستان فرهنگ از بهترین مدارس اصفهان بود که اولاً فقط در رشتههای علوم انسانی، دانشآموز میپذیرفت و ثانیاً نخبهها و استعدادهای درخشان را در این رشته جذب میکرد. یعنی از همان دورانِ دانشآموزی رشید جزء نخبههای رشته علوم انسانی بود. مهدی شیرزاد که همکلاسی رشید بود، خاطره جالبی از رفتار رشید در دوران دبیرستان نقل میکرد که شنیدنی است: آن زمان مدیر مدرسه فرهنگ دستور داده بود که دانشآموزان باید موهای خود را بسیار کوتاه کنند و شلوار جین نپوشند. رشید در آن زمان نامهای مفصل به این آقای مدیر نوشته و با استناد به اصول قانون اساسی استدلال کرده بود که شما حق ندارید چنین چیزی را به دانشآموزان تکلیف بکنید و پوشیدن شلوار جین و بلند بودن موها از نظر قانون خلاف نیست. آقا مهدی شیرزاد نقل میکرد که چند سال بعد روزی این آقای مدیر را دیدم و ایشان با ذکر خیر رشید، سررسید خود را باز کرد و نامه آن روز رشید را نشان من داد که سالها در میان سررسیدش با خود به همراه داشت. همین نکته نشان میدهد که رشید یک جوان نخبه بود. او نه تنها در علم و دانش وآگاهی بلکه در احساس مسئولیت و تعهد اجتماعی هم سرآمد بود. رشید از آن دسته افراد نبود که یک گوشه بنشیند و فقط سرش توی کتاب و درس باشد بلکه عمیقاً احساس مسؤولیت اجتماعی داشت. در کنار هوش سرشار، ذهن جوال، فهم ژرف و مطالعات گسترده، در عرصه اجتماع و سیاست هم حضور پررنگ و نیرومندی داشت.
*خاطره ای از رشید در زمان ستاد دارید؟
واضحترین تصویری که من از رشید در دوران ستاد دارم؛ به زمانی بر می گردد که ما میخواستیم میزگردی با حضور مرحوم مهندس عزتالله سحابی، دکتر شیرزاد و دکتر آغاجری برگزار کنیم. قبل از برگزاری جلسه، مرحوم مهندس سحابی به ستاد آمدند و جلسه پرسش و پاسخی با ایشان در محل ستاد برگزار شد. رشید عزیز مجری آن برنامه بود. من البته میدانستم که رشید جوان مسلط و نخبهای است اما در آن جلسه از تسلطی که رشید بر مطالب روشنفکری و سیاسی و اجتماعی داشت حیرت کردم و لذت بردم. اینکه نوجوانی ۱۶ – ۱۷ ساله با چنین اعتماد به نفس و تسلطی مسائل اجتماعی سیاسی را مطرح میکرد و مهندس سحابی را که پیر سیاست بود به چالش میکشید و این چنین دغدغههای روشنفکری را میشناخت و پرسشهای عمیقی از مهندس سحابی میپرسید، برایم جالب و لذت بخش بود. بعدها هم که رشید در رشته حقوق دانشگاه آزاد خوراسگان اصفهان مشغول به تحصیل شد، همواره از دانشجویان نخبه و پرمطالعهای بود که با صداقت و جدیت درس می خواند و تحسین استادانش را در پی داشت. در دوره فوقلیسانس هم در دانشگاه علامه طباطبایی قبول شد که متاسفانه همزمان با دولت احمدی نژاد شد و به علل واهی اجازه ادامه تحصیل به او ندادند و این محرومیت همیشه از حسرتهای من ماند که چرا چنین جوان علاقهمندی را این گونه ظالمانه از تحصیل محروم کردند.
*از ویژگیهای رشید برایمان بگویید.
رشید روحیه بسیار جستوجوگری داشت و کتابخوان قهاری بود. رمانهای زیادی خوانده بود و با بسیاری از مکاتب فکری و فلسفی آشنایی خوبی داشت. هم در عرصه دانش تخصصی خودش یعنی علم حقوق بهروز بود و هم در علوم دیگر مثلاً فلسفه، تاریخ، علوم سیاسی، جامعهشناسی و روانشناسی، مطالعات گستردهای داشت.
از دیگر ویژگیهای بارز رشید این بود که جوانی بسیار دغدغهمند و با احساس مسؤولیت بود و نسبت به سرنوشت مردم و جامعهاش بیتوجه نبود. ما افراد زیادی را میشناسیم که اهل فضل و دانش هستند، ولی با آن چه که در جامعهشان میگذرد کاری ندارند. رشید این روحیه را نداشت. او انسان بسیار دغدغهمندی بود و احساس مسئولیت اجتماعی داشت. یکی از ویژگیهایی که در تعریف روشنفکر میگنجانیم این است که روشنفکر فردیست که صرفاً اهل فکر و فلسفه و علم و دانش نباشد بلکه لازم است در کنار اینها دارای احساس مسئولیت و تعهد اجتماعی باشد یعنی نسبت به سرنوشت جامعه خود احساس تعهد کند و بکوشد جامعه را از شرایط نامطلوب به شرایط مطلوب راهبری کند. رشید دقیقاً با این تعریف، روشنفکر به شمار میآمد. یعنی هم با جدیت تمام اهل مطالعه، فکر و خواندن بود و هم عمیقاً احساس تعهد و دغدغه اجتماعی داشت.
ویژگی دیگر آن عزیز سفر کرده این بود که قلم شیوا وتاثیرگذاری داشت و روزنامه نگاری برجسته و تحلیلگری خوب و مسلط بود. با مطبوعات و سایتهای خبری همکاری نزدیکی داشت و از نویسندگان خوب و دقیق به شمار میآمد که مقالات و یادداشتهایش محل اعتنای جدی اهل فکر و فرهنگ و سیاست بود.
ویژگی دیگر او برخورداری از شجاعت اخلاقی بالا بود. خیلی از ما در پذیرش اشتباه خود و دیدگاهها و انتخابهایمان این جرأت و شجاعت اخلاقی را نداریم که اعتراف به اشتباه کرده و مسیر خود را اصلاح کنیم، چه بسا کسانی به اشتباه خود پی میبرند اما به علت نداشتن شجاعت اخلاقی حاضر به اعتراف به اشتباه و اصلاح رفتارشان نیستند و عمری را با عذاب وجدان بر اشتباه خود پافشاری میکنند. رشید اما اینگونه نبود و اصلاً با خود و دیگران رودربایستی نداشت و اگر پی میبرد که اشتباه کرده است، شجاعانه و صادقانه حاضر به انتقاد از خویش و اصلاح مسیر بود. این روحیه خودانتقادی و شجاعت اخلاقی به نظرم بسیار مهم و ستودنی است؛ رشید مراحل مختلفی را در عرصه فکری و سیاسی گذرانده بود. در ابتدای دوره جوانی بیشتر از نظر فکری متمایل به ملی مذهبیها و نهضت آزادی بود. بعد کمابیش علاقهمند به جبهه مشارکت شد و به این حزب پیوست. بعدها که برای ادامه تحصیل به تهران رفت، در آنجا علایق و ارتباطات دیگری پیدا کرد. مدتی به شدت دل در گرو سوسیالیسم داشت و مطالعات گستردهای هم در این زمینه انجام داد. البته رشید خودش را آن چنان محو و ذوب در عقیدهای نمیکرد؛ سعی میکرد نگاهش انتقادی باشد. حتی همان موقع که به اندیشه و تفکری علاقهمند بود، آن را مطلق و خارج از نقد نمی دانست؛ نگاه نقادانه را همیشه داشت و کنار نمیگذاشت اگرچه این روحیه، از جدیت او در باوری که پیشه کرده بود، نمی کاست.
*آیا این نظریهها را برای همیشه قبول کرد؟
نه، از طرفی ما با هم بحثهای زیادی داشتیم و من از موضع منتقد اندیشه های چپ و سوسیالیستی و کمونیستی، این نوع اندیشه ها را به نقد میگرفتم و از طرف دیگر تأثیری که مباحث و اندیشههای دکتر مرتضی مردیها -که استاد مورد علاقه رشید بود- روی او گذاشت، سبب شد که رشید بر اشکالات و نارساییهایی که در مکاتب کمونیسم و سوسیالیسم بود واقف شود و در نتیجه کاملاً از آنها دست شست و اعتراف کرد که من در این انتخابم اشتباه کردم. پس از آن رشید به نظریههای آزادیخواهانه و لیبرالیستی علاقهمند و متمایل شد و در نهایت از نظر تشکیلاتی به سازمان دانشآموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) پیوست و تا این اواخر هم، همچنان ارتباط تشکیلاتی خود را با آنها حفظ کرد.
*رشید با سازمان عدالت و آزادی هم رابطه ای داشت؟
از زمان تاسیس سازمان عدالت آزادی، رشید به عنوان یک نیروی فعال، همدل و همفکر، با سازمان همکار و همراه بود و در تهیه و تنظیم برخی اسناد و بیانیههای سازمان کمک زیادی کرد، البته به علت محدودیت در توسعه تشکیلاتی، هیچگاه عضو رسمی نبود؛ بعدها هم که سازمان عضوگیری و توسعه تشکیلاتی خود را آغاز کرد رشید در تهران بود و چون سازمان در آن موقع در تهران دفتری نداشت، به ادوار تحکیم وحدت پیوست و با آنها فعالیت میکرد. در این اواخر با ابراز علاقه رشید برای عضویت در سازمان عدالت و آزادی، مقدمات پیوستن او به سازمان فراهم شده بود که متاسفانه این اتفاق تلخ رخ داد.
*نظر رشید درباره انتخابات۹۲ چه بود؟
رشید یک کنشگر سیاسی و مدنی بود. من هیچگاه ندیدم به دنبال تحریم انتخابات باشد. در سال ۸۴ که بسیاری از تندروهای اردوگاه اصلاحات، بحث عبور از خاتمی را کلید زدند و در نهایت به صف تحریم کنندگان انتخابات پیوستند، رشید معتقد به حضور در انتخابات بود و در ستاد دکتر معین به صورت جدی فعالیت می کرد. در سال ۸۸ با توجه به موضع ادوار تحکیم وحدت در ستاد آقای کروبی فعال بود. یکی از محاسنی که رشید داشت این بود که در گذشته متوقف نمیشد و همواره رو به آینده داشت؛ خصوصاً پس از ماجراهای سال ۸۸ توانست به راحتی از آن وقایع عبور کند و حتی برخی انتقادات جدی هم داشت ومعتقد بود نباید به گونهای عمل کرد که باب سیاستورزی در جامعه بسته شود. رشید میگفت سرنوشت کشور ما از صندوقهای رأی می گذرد و انتخابات را در کشور ما فرصتی مناسب برای سیاستورزی جمعی و طرح مطالبات جدی در سطح جامعه میدانست و بر این باور بود که نباید فرصت انتخابات را از دست داد. از همین موضع هم در سال ۹۲ معتقد بود که ما باید به صورت جدی وارد انتخابات بشویم و نباید فرصت انتخابات را از دست بدهیم؛ تحلیل او این بود که در دوران انتخابات محدودیتهایی که در زمانهای غیرانتخاباتی برقرار است، کمتر می شود و افراد با مواضع مختلف میتوانند به میدان بیایند و حرفشان را به صورت صریحتر بزنند. پس از پیروزی آقای دکتر روحانی هم رشید بسیار خوشحال بود و امیدوار شده بود که بتواند تحصیلش را ادامه بدهد اما متاسفانه نماند و آن روز را ندید.
*ویژگیهای عاطفی رشید چه بود؟
رشید دوست بسیار خوبی بود؛ بسیار بامعرفت و بامرام بود و صرف نظر از پارهای از اختلاف دیدگاهها که بین همه دوستان طبیعی است، روحیه بسیار مهربان و کم توقعی داشت. دوستی بود که انسان می توانست به او اعتماد و اطمینان داشته باشد. او اهل همدلی و همدردی با افراد بود و تلاش میکرد اختلافات فکریش با دیگران مانع دوستیهایش نشود و لذا طیف زیادی از افراد مختلف با او احساس نزدیکی و رفاقت داشتند. حجم احساساتی که در تشییع جنازه و مراسم پس از آن به رشید ابراز شد حکایت از محبوبیت بسیار زیاد او در میان دوستان و آشنایانش داشت. رشید اگر برای دوستانش کمکی از دستش بر میآمد، دریغ نمیکرد و از دیگران توقعی نداشت. به تعبیر حافظ او به فراغتی و کتابی و گوشه چمنی راضی بود، منعم به درویشی و خرسندی بود. روحیه بسیار لطیف و شاعرانهای داشت و حتی برای دشمنانش و کسانی که به او ستم کرده و آزار رسانده بودند، بد نمیخواست و معتقد بود باید همدلانه آنان را درک کرد.
*و در پایان…
من هیچ وقت آن لحظهای را که خبر مرگ رشید را شنیدم فراموش نمی کنم، یکی از تلخترین لحظات عمرم بود. بهت و ناباوری لحظه نخست، احساس کردم زیر پایم خالی شد، چشمم سیاهی رفت، دهانم تلخ شد، قلبم تیر کشید، اندرونم به هم پیچید، سخت بود بسیار سخت! دریغا رشید! او در آستانه شکوفایی و سرشار از شور زندگی و امید به آینده بود. اگر مانده بود میتوانست عنصر بسیار موثری در عرصه آگاهی بخشی و تلاشگری اجتماعی باشد. بسیاری بذرهای ناشکفته در او بود که می توانست به درختی تناور بدل شود. رشید از امیدهای آینده ایران بود. بعد از گذشت دو سال از درگذشت او، هنوز داغش در دل من و بسیاری دوستانش تازه و جایش در میان ما خالیست، خانوادهاش که جای خود دارد.
این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت/ داغ محبت تو به دلها نگشت سرد!