پیش از دو دهه گذشته در ایران زنان و مردان موضعهای مشترکی در مورد بیشتر مسائل جامعه داشتند و در این میان زنان به پیروی از مردان موضعگیری میکردند. بنابراین در آن زمان جنسیت اهمیت زیادی در رفتار انتخاباتی مردم نداشت و هر دو گروه دارای الگوی تقریبا یکسانی برای مشارکت در انتخابات بودند. اما از اوایل دهه۷۰ با افزایش تحصیلات و آگاهی زنان، شکاف جنسیتی و تمایز ترجیحات سیاسی در میان زنان و مردان نیز افزایش یافت. امروزه بیش از هر زمان دیگری احزاب در پی بسیج زنان برای انتخابات و جلب آرای آنها نسبت به نامزدهای مورد نظر خود هستند، اما زنان دیگر نمیخواهند هیزم انتخابات این حزب یا آن حزب سیاسی باشند بلکه به دنبال رسیدن به اهداف مستقل و حقوق سیاسی خود هستند. استفاده ابزاری از زنان تنها برای روزهای انتخابات دوران خود را پشت سر گذاشته و جامعه امروز در حال آماده شدن برای توانمند شدن بیشتر زنان است. حق مشارکت بیشتر زنان در قالب طرح مطالبه سهمیه ۳۰ درصدی از لیست انتخاباتی مجلس نیز در همین راستا صورت گرفته است.
چالشهای پیش روی زنان
بزرگترین چالش زنان در مورد مشارکت در سطوح بالای قدرت به افکار قالبی موجود در جامعه بازمی گردد. هنوز در بخشهایی از جامعه افکار قالبی بهصورت کدهای دوگانه مانند مردان قویتر، جسورتر، عاقلتر و در مقابل زنان ضعیفتر، ترسوتر و احساسیتر در ته نشستهای ذهنی افراد لنگر انداخته بهطوریکه این نوع تفکرات قالبی به مانعی جدی در برابر حضور زنان در عرصههای مختلف تبدیل شده است. برای نمونه یکی از این افکار قالبی عنوان میکند که از آن جهت که زنان احساسیترند خود کنترل کمتری دارند و به همین دلیل توانایی پایینتری در مدیریت دارند. در صورتیکه واقعیت این است که اگرچه زنان احساسیتر از مردان هستند اما نسبت به مردان خود کنترل بیشتری دارند و همین امر به آنها کمک میکند تا بر امیال درونی خود کنترل بیشتری داشته باشند. میزان جرایم بالا و درصد بسیار بالاتر مردان (از گروههای مختلف سنی) در زندانها نشان میدهد که اتفاقا مردان نسبت به زنان کنترل کمتری بر امیال نفسانی خود دارند و استعداد بیشتری در انحراف و تباهی دارند.
چرایی اهمیت زنان در جامعه
انقلاب و جنگ در جوامع مختلف نقش مهمی در برهم زدن نظم سابق و ایجاد نظم نوین دارند. در هر دو پدیده که در ایران نیز تجربه شده است، نیاز جامعه به نیروی انسانی بیشتر منجر میشود که زنان در کنار مردان قرار گیرند و برای حل مسائل جامعه دوشادوش هم پیش روند. به همین دلیل مسئولیت زنان در خانواده و اجتماع بیش از پیش میشود و پس از انقلاب یا جنگ نیز تغییرات صورت گرفته باعث تغییرات اساسی در نقش سنتی زنان میشود. در ایران پس از انقلاب و جنگ شاهد آن بودیم که زنان ابتدا در حوزه آموزش مانند دانشگاهها و سپس در حوزه اقتصادی با ورود به بازار کار نقشهای جدیدی را برای خود بازتعریف کردند. پس از سطوح اجتماعی و اقتصادی نوبت به سطح بالاتر یعنی عرصه سیاسی رسید. به همین دلیل میبینیم که از اواسط دهه ۷۰ تا به امروز مطالبات سیاسی زنان همچنان در حال افزایش است و زنان در پی تبدیل شدن به بازیگران سیاسی توانمندی هستند.
توانمندسازی زنان
جامعه زنان مانند بخشهای دیگر جامعه چندپاره، متنوع و متکثر شده است. بیش از هر چیز برای تسهیل حضور بیشتر آنها در فرآیندهای سیاسی باید به این تنوع دقت داشت. سن، تحصیلات، اشتغال، وضعیت تأهل، قومیت و مکان جغرافیایی عوامل مهمی هستند که بر مشارکت و رفتار انتخاباتی زنان تاثیر زیادی میگذارند. برای نمونه وقتی به اشتباه گفته میشود زنان به زنان رای نمیدهند (یعنی این زنان هستند که علیه زنانند نه عوامل دیگر) باید ببینیم از کدام زنان سخن گفته میشود. چرا که نه همه زنان بلکه تنها بخشی از زنان به زنان رأی نمیدهند. زنانی که از آگاهی بیشتر، تحصیلات بالاتر، جوانتر و شاغل هستند در غالب موارد به زنان رأی میدهند و در مقابل زنانی که از آگاهی پایین تری برخوردارند و محافظه کارترند به دلیل اعتماد به نفس پایینتر به خود به جنس خود نیز اعتماد کمتری دارند و بنابراین، به آنها کمتر رأی میدهند. زنان جوان، تحصیلکرده، شاغل، زنان متعلق به اقلیتها و زنانی که هرگز ازدواج نکردهاند (تجرد قطعی) و یا تجربه متارکه دارند غالبا به احزاب تحول خواه رأی میدهند در حالیکه زنان مسنتر، خانه دار، دارای تحصیلات پایینتر و آگاهی سیاسی کمتر ترجیحات محافظه کارانه دارند. زنان دسته نخست (تحول خواه)، مستقلترند و بیشتر دارای فرهنگ سیاسی مشارکتی هستند در حالیکه زنان دسته دوم (محافظه کار)، بیشتر فرهنگ سیاسی تبعی دارند یعنی به پیروی از مردان خود و تابع نظر آنها در انتخابات شرکت میکنند.
مردان جنگ طلب و زنان صلح جو
مردان بیشترمناسبات سیاسی و اجتماعی را در مجموعهای تنیده از روابط قدرت و سلطه مینگرند به همین دلیل در جوامعی که همچنان سیطره مردان بر سیاست سنگینی میکند میزان نزاعها و تنش سیاسی شدت بیشتری دارد. در عوض، زنان رویکرد تعامل و مذاکره به دور از تنش را دنبال میکنند. این ویژگی منجر به ایجاد تمایز میان سبک رهبری مردان و زنان شده است. زنان در پی رهبری دیگران از طریق تعامل و همکاری به صورت افقی هستند در حالیکه مردان سلسله مراتبی و از موضع بالا به پایین امور را اداره میکنند. زبان، نمادها و نشانههای به کار گرفته شده در رقابتهای انتخاباتی نیز حاکی از چنین تمایزاتی است. در بحرانهای نظامی و امنیتی، نامزدهای انتخاباتی به ویژه مردان بیشتر بر نمادها و ویژگیهای مردانگی، سرسختی و جنگ طلبی تأکید دارند. همانطور که بوش پسر در دوران پس از ۱۱ سپتامبر خود را یک کابوی قهرمان و تنها فرد مناسب برای نجات کشور معرفی میکرد؛ کسی که بیش از هر رقیب دیگری بر ویژگیهای سلطه گرانه مردانه تأکید داشت. در تبلیغات بوش زبان به کار گرفته شده در سخنرانیها، تصاویر پوسترها و نشانهها همه و همه بر قدرت مردانگی متمرکز بود. همین تأکیدهای کورکورانه بر ویژگی سلطه گرانه مردانه دو جنگ مصیبت بار افغانستان و عراق را بر جهان تحمیل کرد. در این دوران جان کری رقیب انتخاباتی بوش نیز بر ویژگیهای مردانهای همچون قهرمانیاش در جنگ ویتنام متمرکز شد و شاید به همین دلیل نتوانست همچون ال گور ،نامزد انتخاباتی دموکراتها در سال ۲۰۰۰ رأی زنان را به دست آورد. اگر جانکری در انتخابات ۲۰۰۴ توانسته بود همچون ال گور بر ویژگیهای غیرسلطه گرانه تأکید کند شاید میتوانست به اندازه او رأی زنان را به دست آورد و پیروز انتخابات شود (جان کری در انتخابات ۲۰۰۴ تنها ۵۱ درصد از رأی زنان را به دست آورد در حالیکه ال گور در انتخابات دور پیش از آن ۵۴ درصد از رأی آنها را کسب کرد). تمام روسای جمهور جنگ طلب آمریکا در دوران اخیر مانند بوش پدر (جنگ خلیج فارس)، بوش پسر (جنگ افغانستان و عراق) و ریگان (جنگ ستارگان در تقابل شدیدتر با شوروی و احتمال ایجاد تنش بر سر گروگانگیری آمریکاییها در ایران) با رأی اکثریت مردان سفید پوست به ریاست جمهوری رسیدند. در سال ۲۰۰۵ نظرسنجی گالوپ نشان داد در حالیکه ۵۷ درصد مردان معتقد بودند که جرج بوش در اداره کشور موفق بوده است تنها ۴۷ درصد از زنان با عملکرد موفق او به عنوان رئیس جمهور با مردان هم عقیده بودند، یعنی ۱۰ درصد شکاف جنسیتی در مورد عملکرد بوش جنگ طلب وجود داشت. نتایج مختلف نشان میدهد، زنان نسبت به مردان با به کارگیری زور و خشونت از سوی دولتها در سیاست خارجی بیشتر مخالفند. به همین دلیل، هر اندازه کشور به سمت صلح، آرامش و امنیت پیش رود نمادهای سلطه گرانه اهمیت خود را از دست خواهند داد. برای نمونه، کلینتون در هر دو انتخابات به ویژه انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۶ با توجه به تغییر الگوی خانواده و شکاف جنسیتی موجود در آمریکا و با تأکید بر اهمیت زنان در جامعه توانست بر اساس رأی و حمایت زنان به پیروزی دست یابد. او در رقابتهای انتخاباتی خود به جای تکیه بر نمادهای مردانگی و سلطه گرانه بوش بیشتر بر حس مراقبت و همدردی با مردم تأکید داشت و در یکی از شعارهای مهم انتخاباتی خود عنوان کرد که: «من درد شما را احساس میکنم»، شعاری که حمایت شمار زیادی از مردم صلح طلب به ویژه زنان را با خود همراه کرد. نقش زنان در انتخابات آمریکا همچنان پررنگ است بهطوریکه در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ آمریکا نیز اوباما با رأی زنان حامی کلینتون پیروزی خود را نهایی کرد.
کاهش میزان تستسترون مجلس
حضور پر رنگتر زنان در انتخابات و رأی دادن زنان به نامزدهای زن که نماینده واقعی آنها هستند یکی از راههای دیده شدن و شنیده شدن زنان است. حضور تنها چهار درصد از جمعیت ۵۰ درصدی کشور در مجلس نشانگر فاصله زیاد جامعه ما تا برقراری عدالت جنسیتی است. عملی کردن طرح سهمیه ۳۰ درصدی زنان در لیست انتخابات مجلس تنها یکی از راههای تقویت حضور زنان در جامعه است. انتخاب زنان به عنوان روسای برخی ستادهای انتخاباتی، انتخاب آنها به عنوان دبیر کل احزاب و همچنین راه اندازی سازمانهای داوطلبانهای که تنها از نامزدهای زن در انتخابات حمایت کنند همگی میتوانند پایههای توسعه سیاسی را مستحکمتر نمایند. اینکه برخی معتقدند مردان میتوانند نیاز زنان را بهتر تشخیص دهند و به جای آنها برای آنها تصمیم بگیرند برآمده از تفکر برتری جنسیتی است که منجر به عقب ماندگی زنان و همچنین جامعه در عرصههای مختلف به ویژه سیاست شده است. هر مجلسی در هر کشور، بدون زنان به مکانی برای اعمال هژمونیک مردان تبدیل خواهد شد. همانطور که زن امروز نمیخواهد کسی به جای او برایش لباس انتخاب کند یا شوهر انتخاب کند به همین دلیل، نمیخواهد در موضوعات بسیار مهم تری به جای او رئیس جمهور و نماینده مجلس انتخاب کنند. یکی از مشخصههای مردم سالاری دینی این است که افرادی که تحت تأثیر تصمیمات قرار میگیرند حق دارند که در فرآیند تصمیم گیری مشارکت داشته باشند یعنی نه تنها در مورد آنها تصمیم گرفته شود بلکه در فرآیند تصمیم گیری نیز جزو تصمیم گیرندگان اصلی باشند. به لحاظ عقلی، هیچ قانونی نمیتواند عادلانه باشد مگر آنکه مشمولان آن قانون، در فرآیند تصویبش نقش داشته باشند. مجلس باید انعکاس دهنده کل اجتماع باشد تا اقشار مختلف مردم بتوانند در شکل گیری آن و پیروی از قوانین آن با تمام توان مشارکت و همکاری نمایند.
سالتغییر جنسیت
اگر امسال را «سال تغییر» بدانیم و در انتخابات مجلس پیش رو با ترکیب مجلس متفاوتی مواجه شویم آنگاه منطقا باید انتظار داشت که ترکیب جنسی مجلس نیز تغییراتی داشته باشد و چه بسا میتوان امیدوار بود در صورت عملکرد عادلانه و موفقیت آمیز عناصر مختلف تأثیرگذار بر انتخابات، امسال به «سال زنان» تبدیل شود و بیش از هر زمان دیگری زنان پا به مجلس بگذارند. این امر به احزاب سیاسی، مشارکت زنان و نوع انتخاب رأی دهندگان به ویژه زنان رأی دهنده باز میگردد. درصورتیکه در مجلس آینده «صدای متفاوتی» شنیده شود آنگاه آن صدا، صدایی خواهد بود که در آن خشونت ورزی و تنش زایی کمتری مشاهده خواهیم کرد.
منبع: روزنامه قانون/