سرخط خبرهای سازمان

یک پیشنهاد به سازمانی جوان اما دیرپا

پویا قلی پور-رئیس منطقه گیلان سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی

از آغازین روزهای خرداد پرخاطره ۱۳۷۶ تا به امروز اصلاح طلبی مسیر پر سنگلاخی را پیموده و داستان و روایت پر آب چشمی را از سر گذرانده. چه بسیار کسان که از آغاز در این مسیر گام نهادند اما در میانه راه یا از قطار پیاده شدند و یا به جبر زمین و زمان از آن اخراج شدند و اما هنوز دل در گرو این راه و رهپیمایانش دارند. چه سالها و خاطرات تلخ و شیرینی که در این مسیر همه با هم و در کنار هم طی کرده ایم و در میانه راه چه رویش هایی را که تجربه نکرده ایم. تاریخ چه عملکردهای مثبت و امیدبخش و چه کنش های بی ثمر و امید کشی را بر اوراقش از اصلاح طلبی ثبت کرده است. اما در این دو دهه آنچه قابل کتمان نیست تاثیرگذاری روش و منش اصلاح طلبی و گفتمان اصلاحات در تاریخ این مرز و بوم است. آنچه در این سال ها بر اصلاحات گذشته اما، سوالات بی شماری را در ذهن تحلیلگران و کنشگران به جای گذاشته.سوالاتی نظیر اینکه:

آیا اصلاحات تداوم مشروطه خواهی است یا تلاش برای استقرار دموکراسی و جمهوری خواهی؟

آیا اصلاح طلبی همان تحول خواهی است و یا نسبتش با رفرمیسم چیست؟در روش رادیکال است یا نه؟

نسبت اصلاح طلبی با براندازی چیست ؟

آیا اصلاح طلبی یک گفتمان مشخص و دارای چارچوب مدون است یا توده ناهمگون و در هم پیچیده ای از خرده گفتمان های پراکنده است؟

آیا حاکمیت قانون شالوده اصلی اصلاح طلبی است و یا تغییر قوانین ؟

نسبت اصلاح طلبی با نظم مستقر چیست؟

اصلاح طلبی محدود به اصلاح ساختارهای کلان حاکمیتی است و یا تغییر و اصلاح فرهنگ اجتماعی را هم در بر میگیرد؟

اصول اقتصادی اصلاح طلبی بر عدالت بنا نهاده شده و یا رقابت و بازار آزاد؟بازار آزاد میخواهد یا توزیع عادلانه ثروت؟

از تنش ردایی در سیاست خارجی دفاع میکند و یا از حفظ غرور ملی؟

امنیت پایدار می خواهد و یا فضای امنیتی؟

توسعه مدنظرش همه جانبه نگر است یا اولویتی برای توسعه مدنظر دارد؟

نگاهش به توسعه آمرانه و الگوهای جهانی دیگر توسعه چگونه است؟

پوپولیسم را در هر شرایطی محکوم میکند و یا آن را فقط برای خود می پذیرد؟

سیاست ورزی اش جامعه محور است یا حکومت محور و یا توامان؟

شاخصه های حکمرانی خوب را چگونه می بیند؟

آیا قائل به خطوط قرمزی برای کنش هست یا نه؟

مواجهه اصلاح طلبی با مقوله آزادی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی چگونه است؟

برخوردش با جریانات رقیب چگونه است؟

دگراندیشان در تعریف اصلاح طلبان کجای کار هستند؟

آیا لزومی برای تعریف اصلاح طلبی در میان کنشگران و تئوریسین های آن احساس می شود؟

آیا اصلاح طلبی امروز با همان سازوکار و تعاریف سال ۷۶ قابل تداوم است؟

آیا تجربیات اصلاح طلبان از آنروز تا به امروز تغییری در تعاریف و راهکارهای آنان ایجاد نکرده است؟

شاید پاسخ به این مجموعه سوالات و سوالات مشابه آن و اجماع بر سر آن پاسخ ها از حیاتی ترین نیازهای اصلاح طلبان برای دوران پیش روی آنهاست. پس از رخدادهای انتخابات ۸۸ که باعث به کما رفتن اصلاحات شد، برخاستن مجدد اصلاح طلبی از خاکستر خودش تقریبا سخت و ناممکن می نمود. اصلاح طلبان پیش از ۸۸ هم لااقل یک بار در شرایط مشابه (هر چند نه تا این حد حاد ) قرار گرفته بودند و آن هم سال ۸۴ بود. زمانی که با جبر دموکراسی و صندوق های رای و از طریق آرای مردم (که هماره آن را صدای خدا میدانستند) از نهادهای انتخابی حاکمیت بیرون رانده شدند. رخداد ۸۴ و برآمدن پوپولیسم از دل دولت اصلاحات آنقدر غیرمنتظره بود که حتی بسیاری از تئوریسین های اصلاحات تعبیر مرگ اصلاحات را به کار بردند. حجاریان در مقاله معروفش “اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات” چنین از دلایلش برای مرگ اصلاحات می گوید: ” مراد من از مرگ اصلاحات، محو دلالت‌ها، قرائت‌ها و انواعی از اصلاحات است که در سال‌های اخیر به دلیل بحران‌های متعدد (به ویژه بحران نتیجه عینی) در عرصه واقعیت و عمل، از میدان به در رفته‌اند، اگرچه در حوزه تئوری و نظر تمام این رویکردها و قرائت‌ها همچنان محل بحث و نقد زنده و پویا است.

نکته دیگر آن است علیرغم به حاشیه رفتن اصلاحات، علل موجده و بستر تکوینی اصلاحات کماکان پابرجا و زنده است و سرانجام آن که به زعم من پروژه‌های اصلاحات (دینی ـ اقتصادی ـ سیاسی) نیز با فراز و نشیب، به حیات خویش ادامه می‌دهند. بنابراین مرگ اصلاحات معطوف به اصلاحاتی است که پس از آزمونی تاریخی ـ اجتماعی باید بر ناکامی و ناکارآمدی آن مهر تایید زد و به تأکید از مرگ آن سخن گفت، تا دل در گرو اصلاحات دیگری سپرد و توان و فرصت‌های سیاسی ـ اجتماعی را صرف آزمودن آزموده‌ها ساخت.” او در پاسخ به این سوال که استراتژی آینده اصلاح طلبان و رویکرد اصلاحات در دوران جدید چه باید باشد هم پاسخ می دهد :” رویکرد جدید را من تعیین نمی‌کنم  باید خرد جمعی اصلاح‌طلبان این رویکرد جدید را تعیین کند.” اما انگار تعریف رویکرد جدید و مانیفست اصلاح طلبان از آن روز تا به امروز هنوز بلاتکلیف باقی مانده و اصلاح طلبان نه فرصتی برای بازتعریف اصلاح طلبی یافته اند و نه رغبتی به این کار نشان می دهند.

البته در این سالها صداهای کم شماری هنوز این نیاز را برای تدوین مانیفست اصلاح طلبی فریاد زده اند که در هیاهوی تهیه لیست های انتخاباتی و برنامه های ورود دوباره به حاکمیت و تصاحب مجدد نهادهای انتخابی گم شده و یا مغفول مانده است.اما در انداختن طرحی نو در اصلاحات و گفتمان اصلاح طلبی در این سالها با موانعی مواجه بوده که به اختصار عبارتند از:

اول.به محاق رفتن احزاب و گروه های اصلاح طلب پس از رخدادهای ۸۸ و پراکنده شدن و چند شقه شدن بدنه و اعضای آن ها اولین و مهمترین مانع این راه است. هرچند پس ازانتخابات سال ۹۲ و استقرار دولت تدبیر و امید( که برآمده از تدبیر اصلاح طلبان بود و امیدی که آنان در دل مردم نشاندند) با برچیده شدن فضای امنیتی در سپهر سیاسی ایران و ایجاد احزاب جدید و جایگزینی آنها به جای احزاب توقیف شده و همچنین فعالیت مجدد احزابی که به خواب زمستانی رفته بودند،این مانع به تدریج در حال مرتفع شدن است.

دوم. مانع دوم در این راه ، هژمونی و تسلط نسل قدیم اصلاح طلبان با تفکرات غالبا صلب و غیرمنعطف در احزاب و گروه های فعال در عرصه سیاسی و همچنین بلند تر بودن صداهای قدیم (در برابر جدید) و گاهی فرسوده (در مقابل تازه نفس) در مغز تصمیم گیرنده اصلاح طلبی و قلت اندیشه های نو و به روز شده در این ارکان تصمیم ساز و تصمیم گیر است که همچون نهاد دولت گریبان بسیاری از احزاب اصلاح طلب ( و البته اصولگرا )را هم گرفته است و مزمن و متاسفانه عادی شده است.

سوم.تعدد و تکثر احزاب و گروه های اصلاح طلب و کثرت کانون های قدرت درون جریان اصلاح طلبی مانع دیگری است که گاهی این گروه ها حتی بر سر حداقلی ها هم اشتراک نظر نداشته و ندارند.در این میانه ی تعدد احزاب و سربرآوردن روزانه ی احزاب جدید ، بسیاری از متاع های متفرقه و تقلبی که هیچ نسبتی با اصلاح طلبی ندارند هم گاهی به نام اصلاح طلبی فروخته میشوند که موجب سردرگمی جامعه هدف شده و موجب ریزش های موسمی دربدنه این جریان میشود.

چهارم. درگیری بیش از حد اصلاح طلبان برای بازگشت مجدد به قدرت و تلاش برای دسترسی مجدد به نهادهای انتخابی تاثیرگذار به حدی که تقریبا تمام توان گفتمان سازی و بازنمایی اصلاح طلبان هر ۴ سال یکبار درگیر تهیه لیست و معرفی کاندیدا میشود و به گونه ای در جامعه بازتاب داده می شود که انگار هدف اصلی و نهایی اصلاح طلبان فقط در چانه زنی از بالا تعریف شده است. در این میانه آنچه شاید فراموش شده، مطالبات جامعه ایرانی و بدنه نحیف شده اصلاح طلبان است.

پنجم.محدودیت های رسانه ای و چندوجهی رییس جمهور دولت های اصلاحات “سید محمد خاتمی” و عدم ارتباط مستمر و مستقیم ایشان با بدنه اصلاح طلبی مانع مهم دیگری است که باعث شده صداهای درخواست کنندگان با پژواک کمتری به گوش ایشان برسد.این مورد در ادامه حفظ فضای نیمه امنیتی در عرصه سیاست داخلی قابل تعریف است.

ششم. مانع اصلی دیگر بت وارگی گفتمان اصلاحات است.عدم وجود فضای گفتمانی و نقادی درون جریان اصلاح طلبی به دلیل موانع برون-گفتمانی (مثل بهره برداری جریانات مخالف از این انتقادات و یا روی گردانی بدنه اجتماعی گفتمان اصلاح طلبی و یا عدم مقبولیت نزد آرای خاکستری و ..) و درون-گفتمانی (مثل پایین بودن سطح تحمل در برابر انتقادات و یا فقدان فرهنگ نقد و عدم ایجاد فضای تضارب آرا و …) باعث شده هیچ گفتگویی در نقد تاریخی و یا گفتمانی اصلاحات پذیرفته و تحمل نشود و گفتمان حاضر(اگر چنین چیزی موجود باشد)چونان وحی منزلی شناخته شده که دیگران تنها باید به آن تعظیم کنند و نه تعریض.

هفتم.عدم تعیین نسبت گفتمان اصلاح طلبی با نظام حاکم و نظم موجود به صورت شفاف و روشن و بالعکس را میتوان یکی از موانع مهم و محدود کننده کنش اصلاحی هم خواند.چرا که بسیاری از محدودیت ها و مخالفت های موجود با گفتمان اصلاح طلبی متوجه آن چیزی است که اصلاحات نیست و این راه را برای برچسب زنندگان و آنان که از حذف گفتمان اصلاح طلبی اصیل ، سودی می برند باز میگذارد.این آفت که مسبب بخشی از آن خود اصلاح طلبان هستند چنان دامان اصلاح طلبی را گرفته که حرکتش را کند و ناممکن کرده و چالاکی را از آن سلب کرده است.

هشتم.عدم وجود فضای آکادمیک و متن محور درون گفتمان اصلاح طلبی و همچنین درون احزاب اصلاح طلب مانعی است که باعث غبارآلود شدن فضای اصلاح طلبی شده است.این آفت باعث شده فضای گفتمانی اصلاح طلبی هر روز و بیش از پیش به سمت فضای شفاهی و هیاهو رفته و از فضای استدلالی و اقناعی دور شود که نتیجه آن مبهم و غیر شفاف شدن این فضاست.در این میانه آنانکه صدای بلندتر و دست های بازتری دارند فریادشان بیشتر شنیده میشود.

نهم.کاهش ارتباط ارگانیک گفتمان اصلاح طلبی با بدنه ی اجتماعی خود و جامعه ایرانی(شامل دانشجویان و معلمان و کارگران و …)و در نتیجه آن دور شدن از درک و فهم مطالبات اقشار و گروه های فراگیر به دلایل درونی و بیرونی هم شاید مولود فضای بسته دوران پسا ۸۸ باشد که هنوز آثارش قابل مشاهده است.

دهم.دوقطبی شدن حاد فضای سیاسی جامعه ایرانی که باعث پوشیده ماندن نقاط ضعف گفتمانی جریان اصلاح طلبی شده است.این امر باعث می شود در میان اصلاح طلبان فضای توفیق کاذب شکل بگیرد و نقاط ضعف خود را کمتر ببینند و احساس نیاز به تببین شفاف گفتمانی را به تعویق می اندازد.(مثال واضح این مورد پیروزی قاطع لیست امید در انتخابات مجلس تهران بود)

این موارد بخش مهمی از دلایل به تاخیر افتادن تعریف و تدوین مانیفست اصلاح طلبی میتواند باشد که برخی از آنها در صورت اجماع اصلاح طلبان و احساس نیاز آنها قابل حل است.خوشبختانه اصلاح طلبان این روزها استراتژی و روش بازی خود را یافته اند و با تداوم سازوکار”شورای عالی اصلاح طلبان” نشان داده اند که راه ائتلاف را برگزیده و تقریبا اکثر احزاب و گروه های اصلاح طلب هم بر این روش مهر تایید زده اند اما آنچه اصلاح طلبی بیش از استراتژی و روش پیمودن مسیر به آن نیاز دارد “نقشه راه” است ، چرا که بدون نقشه طریقه پیمودن مسیر شاید در آینده به مقصدی نامعلوم و هولناک بیانجامد.تعیین حدود و صغور این ائتلاف شاید امروز ،که در شرایط گذار از بحران هستیم چندان مورد نیاز نباشد اما برای پایان دوران گذار، اصلاح طلبان نیازمند بازتعریف شاخصه های گروه های موتلف هستند.برای اینکه بدانیم با چه گروهی هم محور هستیم ابتدا باید تعریف دقیق و روشنی از خودمان و مسیرمان داشته باشیم.برای تعریف “دیگری” ابتدا نیازمند بازشناسی و البته بازنمایی “خود” هستیم . شاید بسیاری بر این نظر باشند که اصلاح طلبی در سال ۷۶ و پس از آن تعریف شده است و شاخصه هایش و روش پیاده سازی اش هم چندین بار از سوی شخص رهبر معنوی اصلاح طلبان و احزاب اصلاح طلب تعریف گردیده است ، اما آنچه واقعیت است آن است که حتی در صورت صحت این گفته و وجود چنین شاخصه هایی ، امروز لازم و شاید واجب است که با توجه به عبرت های گذشته و شناخت امروزین بهتر اصلاح طلبان از تنگناها و موانع و شرایط خود بازنگری و بازخوانی مجددی در این تعاریف صورت گیرد که هم مورد اجماع اکثریت احزاب اصلاح طلب باشد و هم از آن مهم تر مورد پذیرش جامعه ایرانی قرار بگیرد.آنچه در این میان از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد نقش بی بدیل و حیاتی احزاب ریشه دار و چابک در آغاز راه تبیین اصلاح طلبی است.این سازمان به عنوان یکی از دیرپا ترین احزاب اصلاح طلب از منظر زمان تاسیس و در عین حال جوان ترین به لحاظ ترکیب و ساختار شورای مرکزی و بدنه حزبی ،کارکردی ذووجهتین را داراست و به دلیل قدمتش، از فراز و نشیب های اصلاح طلبی و سرگذشت اصلاح طلبان آگاه تر از دیگران است .در عین حال به دلیل جوانی در زمینه اعضا از مزیت چابکی و چالاکی و همچنین روزآمدی برخوردار است.

ساختار دموکراتیک و انعطاف پذیر این حزب این اجازه را می دهد که آغازگر این مطالبه حیاتی و مهم و تاثیرگذار باشد و با ارائه راهکارهای مشخص و مدون به شورای هماهنگی احزاب اصلاح طلب و شخص سید محمد خاتمی خواستار گام برداشتن آنها در مسیر تهیه و تدوین “مانیفست اصلاح طلبی” باشد و خود اولین گام را در این مسیر با تهیه شاخص ها و مولفه های مد نظر خود بردارد.

سازمان عدالت و آزادی علاوه بر این منظر مورد اشاره از جنبه دیگری شایسته ترین انتخاب برای آغاز این راه است و آن سند چشم انداز سازمان است که با وجود مختصر بودن بسیار ژرف نگرانه و موشکافانه تدوین شده است.سازمان در این سند چند خطی تقریبا به تمام موانع مذکور نگاهی دقیق داشته و برای رفع آنها هدف گذاری کرده است:

تدوین اندیشه سیاسی اصلاح طلبانه و توسعه پایدار و متوازن؛ به عبارت دیگر در سال ۱۴۰۰ سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی یکی از اصلی ترین منابع تولید اندیشه سیاسی اصلاح طلبانه در کشور است.

تدوین برنامه های مدیریتی و اجرایی برای بحران ها و گلوگاه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور؛ ناب ترین و اجرایی ترین برنامه های مدیریتی کشور در اتاق های فکر سازمان و همایش های برگزار شده توسط سازمان تولید می شوند مانند برنامه های اجرایی برای توسعه اقتصادی، مسایل مربوط به آب، بحران های زیست محیطی و …

تامین نیروی انسانی برای مدیریت در همه سطوح اجرایی و مدیریتی؛ در سال ۱۴۰۰ اعضا سازمان و همچنین هواداران آن جمعی از بهترین و زبده ترین مدیران کشور را تشکیل می دهند.

هدایت و تاثیرگذاری بر افکار عمومی جامعه از طریق جذب نیروهای موثر، همکاری با شبکه ها و اقشار اجتماعی، همکاری با سازمان های غیر دولتی و همکاری حداکثری با رسانه ها در انتشار گسترده اندیشه اصلاح طلبانه و توسعه گرایانه.

 

پس از شناخت اهداف و موانع آن به تبیین ماموریتش می پردازد تا نشان دهد که برای رسیدن به آن اهداف چه برنامه ای را مد نظر دارد و از چه راهی قرار است به این اهداف برسد:

تبیین اندیشه و عمل اصلاح طلبانه و تلاش برای نهادینه ساختن آن در همه شئون جامعه به این معنی که سازمان مفهوم و تاثیرات اصلاح طلبی را هم به زبان عمل و هم به زبان کلام ترجمه کرده و آن را در بین جامعه مخاطب خود نشر می دهد. به عبارت دیگر در شرایطی که از یک سو اندیشه های ساختارشکن و از سوی دیگر اندیشه های بنیادگرایانه و اقتدارطلبانه در قشرهایی از جامعه رسوخ کرده و طرفدارانی را به خود جلب نموده است، سازمان عدالت و آزادی ماموریت خود را نشر و تبیین اندیشه اصلاح طلبانه قرار داده است.

این همان ماموریتی است که اصلاح طلبان از سال ۸۴ برای خود تعریف کردند اما در گردباد حوادث و آلزایمر سیاسی خود آن را یا به تعویق انداختند و یا فراموش کردند. هر ناظر منصفی که تنها چند سالی در فضای تحزب جامعه ایرانی تنفس کرده باشد از همین چند خط درخواهد یافت که بلندای نظر این حزب دیرپا و چابک نمونه ای مثال زدنی از فعالیت و کنش حزبی است.و این همه در حالی است که “سازمان عدالت و آزادی” امروز تنها حزب فعال در عرصه آموزش آکادمیک اعضا و هواداران خود می باشد،مزیتی که به جریان اصلاح طلبی کمک میکند تا بزرگترین نقطه ضعفش،یعنی عدم تربیت کادرهای توانمند و کارآمد و متعهد به آرمان اصلاح طلبی را مرتفع کند و آغازگر راهی باشد که با ورود دیگر احزاب اصلاح طلب می تواند نوید دهنده فردایی بهتر و روشن تر برای تحزب ، اصلاح طلبی و فعالیت سیاسی در این مرز و بوم باشد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا