درهفته پایانی مهرماه ۹۶، فیلم فروشنده با حضور سرکار خانم خاکی استاد دانشگاه و منتقد فیلم در دفتر سازمان عدالت و آزادی نجف آباد مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت.
فروشنده، فیلمی به نویسندگی و کارگردانی اصغر فرهادی و هفتمین فیلم بلند اصغر فرهادی است که ابتدا «برسد بهدست آهو» نام داشت؛ اما در اواسط فیلمبرداری نامش تغییر کرد و با عنوان فروشنده اکران شد. در مراسم اختتامیه جشنواره کن، جایزه بهترین فیلمنامه به اصغر فرهادی داده شد و شهاب حسینی هم برندهٔ جایزه بهترین بازیگر مرد شد.
همچنین فروشنده بعد از فیلمهای گشت ۲ و نهنگ عنبر ۲ و خوب، بد، جلف، چهارمین فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران است. این فیلم بهعنوان نماینده ایران در اسکار ۲۰۱۷ به آکادمی اسکار معرفی شد و سرانجام در تاریخ نهم اسفند ماه سال ۱۳۹۵ موفق شد جایزه بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را بهدست آورد.
در این فیلم، رعنا و عماد زن و شوهری جوان هستند که در حال اجرای تئاتری بر اساس نمایشنامه مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر هستند. آنها بهعلت نشست زمین مجبور میشوند به اجبار خانه خود را ترک کنند و به اصرار یکی از دوستانشان بهنام بابک به خانهای اسبابکشی میکنند که پیشتر زنی بدنام بنام «آهو» در آن ساکن بوده است. ابتدا همه چیز خوب پیش میرود؛ ولی وقایع بعدی به بحرانی غیرقابل کنترل ختم میشود.
در جلسه تحلیل این فیلم سرکار خانم خاکی با این مقدمه شروع نمودند که فیلم فروشنده، بسیار غنی و عمیق است و تحلیل آن نیز سنگین. او یکی از رسالتهای فیلمسازی را پرداختن به واقعیتهای جامعه دانستند که آقای اصغر فرهادی بهخوبی در فیلم های خود نشان دادهاند.
خانم خاکی همچنین اذعان نمودند که اصغر فرهادی در فیلمهای خود به ریز امور و وقایع میپردازد. او خاطرنشان نمود که هر زبانی، از جمله زبان سینما، از نشانهها ساخته شده است؛ نشانههایی که گاه شمایلاند، گاه شاخص و گاه نماد. شمایل مثل تصویر یک شخص که معرف اوست، شاخص، مثل برف که نشانه سرماست و نماد که کاملا دلخواه و قراردادی است؛ مثل شکل قلب که نشانهای از عشق است و مثل زبان که به قول ویتگنشتاین محدوده تفکر است.
از نظر خانم خاکی، فیلم «فروشنده» جزو بهترین آثار تاریخ سینمای ایران است که از نشانهها استفاده مناسبی کرده است و نمادهای خوبی در آن داریم.
در نظر خانم خاکی تمام عناصر بهکار رفته در این فیلم را میتوان نماد چیزی دانست. ازجمله نوع غذا، گربه لوسی که بین وسایل است، نقاشیهای کودک و …
برای نمونه در فیلم «فروشنده»، مسئله شهوت، کارکردی مشابه گاو در فیلم «گاو» را دارد؛ پیرمرد دستفروش، چارهای جز یافتن معنای زندگی در زنهای روسپی و تسلیم وسوسه شدن ندارد. اینها از مردمی استثمار شده میگویند که در فضایی که حاصل شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسیشان است، معنای چندانی برای حیات نمییابند و به هر شاخهای برای غرق نشدن و ادامه دادن زندگی میچسبند.
در قسمت دیگری از فیلم، عماد را در یک تاکسی نشان میدهد. زنی به او میگوید جمعتر بنشیند و سپس درخواست میکند که به صندلی جلو برود و عماد واکنشی نشان نمیدهد. در این نما، صرفا تصویر چهره ناراحت او را می بینیم که تاکیدی است بر اینکه در اینجا او مهم است، نه زن. در چند سکانس جلوتر، وقتی دانش آموزی به او میگوید خیلی ناراحت شد از اینکه زن چنان چیزی گفت، عماد به زن حق میدهد؛ چرا که به حریم خصوصی دیگران احترام میگذارد.
یا در حین اثاثکشی آنها، بابک، درِ اتاقی که مستاجر قبلی اثاثهایش را در آن گذاشته، باز می کند؛ زیرا او اصولاً به حفظ حریم خصوصی دیگران اهمیتی نمی دهد، و این تکمیل کننده صفات بد اوست. عماد اما به این کار اعتراض می کند، زیرا دیدگاهش با بابک متفاوت است.
وقتی عماد به خانه می آید و رعنا را در پشت بام می یابد و سپس به داخل برمی گردد، نمایی بسیار باز از رعنا می بینیم که در میان ساختمان های قدیمی و جدید و در حال ساخت، که در کنار هم جلوه ای زشت دارند، تنها و مستاصل است. اشاره ای به درماندگی زن در مسائل جنسی در بُعد اجتماعی آن در جامعه نیمه سنتی، نیمه مدرنِ مردسالار ایران. رعنا نمی خواهد شکایت کند، چرا که نمی خواهد یکبار دیگر در وضعی قرار گیرد که حریم خصوصیاش نقض شود. این به عدم اعتماد به نهادهای قانونی نیز اشاره دارد. در همین نما، تصویری از دیش ماهواره در پس زمینه رعنا دیده می شود، که باز نشانی است از یک پدیده اجتماعی که از نظر قانون خلاف است اما مردم از آن استفاده می کنند. یعنی بسیاری از قوانین با بسیاری از رفتارهای اجتماعی در جامعه ایران همخوان نیست.
برخورد او هنگامی که به عماد می گوید اگر به خانواده پیرمرد جریان را بگوید، دیگر با او کاری نخواهد داشت، در ابتدا به شکلی مطلق، اخلاقی و انسانی جلوه می کند، اما عاری از خودخواهی و نیز انفعال نیست؛ انفعالی که در صحنه های قبل نیز دیده شده بود. در نهایت، عماد با زدن یک سیلی محکم و ناگهانی به پیرمرد، اوج خشم خودش را نشان می دهد؛ خشمی که پیش از آن فروخورده شده بود و ناگهان فوران کرد؛ خشم از عمل متجاوزانه پیرمرد و از تاثیری که این عمل بر رابطه او با رعنا گذاشته.
همچنین میتوان گفت که سرنوشت پیرمرد و ویلیِ نمایش مشابه است. هر دو زندگی ناگوار و آمیخته به فقری را تحمل کردند و مجبور بودند در دوران بازنشستگی کار کنند. آنها بخشی از زندگی شان را از عزیزترین کسانشان مخفی کرده بودند. روح پیرمرد هم مثل روح ویلی زخم داشت که زخم کف پایش نمادی بود از این زخم؛ زخمی که از عذاب وجدان او بهخاطر خیانت های متعددی که به زنش کرده است، حکایت دارد و از عذابی که از خالی بودن زندگی اش کشیده بود؛ زندگی عاری از معنایی ورای غرایز.
درواقع، اقدام پیرمرد در وارد شدن به حمام، مشابه گودبرداری ابتدای فیلم بود. همانطور که گودبرداری غلط، پیِ یک ساختمان را خراب کرد، اقدام پیرمرد، خانه رابطه عماد و رعنا را ویران می کند. در نمای پایانی، عماد را در تابوت می بینیم؛ تابوتی که در اصل متعلق به عشق او و رعناست.
در پایان این جلسه, افراد حاضر در جلسه نیز به ابراز نظر خود درباره فیلم و نمادهای بهکار رفته در آن پرداختند و اظهار نمودند که از نگاهی عمیقتر به فیلم با توجه به این نمادها و نشانهها لذت بردند.