امین معصومی
روزنامهنگار
جنبش مشروطه که به تاسیس مجلس شورای ملی منجر شد از نگاه بسیاری سرآغاز ورود مدرنیته به ایران است. نکته بسیار حائز اهمیت این جنبش ورای جنبه سیاسی آن، تحرک فکری و نظری بسیار عمیق در لایههای مختلف اندیشمندان، روحانیون و روشنفکران ایرانی است. آغاز این تحول را میتوان از ابتدای دوره ناصرالدین شاه ردیابی کرد. مراودات سیاسی و تجاری با اروپاییان که پس از حمایت دولتمردانی دوراندیش به اعزام دانشآموختگان ایرانی به اروپا و تحصیل علم در آن بلاد نیز همراه شد، زمینه ورود اندیشههای جدید پسارنسانس اروپا را به کشوری که مدتها دچار سکون و سکوت علمی شده بود را فراهم کرد. در همین دوران تالیفات و مکتوبات روشنفکرانی چون حاج زینالعابدین مراغهای، عبدالرحیم طالبوف، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکمخان و میرزا آقاخان کرمانی، سیدجمالالدین اسدآبادی و دیگران زمینههای مشروطهخواهی را فراهم آورد. همچنین سخنرانیهای سیدجمال واعظ و ملکالمتکلمین توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا میکرد. از سوی دیگر نشریاتی مانند حبلالمتین، چهرهنما، حکمت و کمی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر میشدند نیز در گسترش آزادیخواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند.
این تحرکات در حوزههای علمیه که در آن زمان تنها اماکن علمی ایران محسوب میشدند هم چالشهای مهمی ایجاد کرد. علمای برجستهای همچون آخوند خراسانی، سیدحسین میرپورطهرانی، عبدالله مازندرانی و حاج میرزاحسین خلیلیتهرانی، با ارسال نامهها و تلگرافهایی برای رهبران دینی و سیاسی ایران و نشر اعلامیههای روشنگرانه، نسبت به رویدادهای سیاسی و اجتماعی موضعگیری میکردند. همچنین برخی روحانیون چون شیخ فضلالله نوری نیز که در ابتدا همراه مشروطهخواهان بودند اما پس از مدتی با مطرح کردن مشروطه مشروعه، منتقد جریان غالب شدند و بهتدریج به جریان هواداران استبداد پیوستند نیز در این موج تولید اندیشه همراه و همگام بودند. محصول چنین فضایی دهها و صدها عنوان کتاب و رسالهای است که در تأیید و نفی استبداد، تبیین و نقد مشروطه، تطابق و عدمتطابق مشروطه با عقاید اسلامی و موضوعات دیگر پیرامون جنبش مشروطه منتشر و تکثیر شد.
هرچند امروز در تحلیل جنبش مشروطه از دانش ناکافی روشنفکران و علمای آن دوره نسبت به مفاهیم مدرنی چون آزادی، عدالت، پارلمانتاریسم و دموکراسی سخن به میان میآید، اما این به معنای عدم جهد و تلاش ارزشمند اندیشمندان آن دوره نیست و نمیتوان فراوان آثار منتشر شده را در تحول بنیادی تفکر مردم ایران زمین و وقوع انقلاب مشروطه نادیده انگاشت. آثاری که در عصر قاجار فضای گفتوگوی علمی، تضارب آرا و عمق بخشی به تفکر مردم را فراهم کرده بود. بسیاری از مسائل طرح شده توسط منورالفکران و علمای عصر مشروطه، همچنان مورد ابتلای جامعه ایران است و موافقان و موافقانش به جدالهای فکری و علمی خود در آن زمینهها ادامه میدهند. به منظور آشنایی بیشتر مخاطبان گفتمان و فضای حاکم بر این مکتوبات با مراجعه به مقاله رسائل مشروطیت، نوشته عبدالوهاب فراتی در مجله حکومت اسلامی، بهصورت خلاصه دو اثر مهم و تأثیرگذار که در موضوع چالش میان مشروطه و مشروعه تالیف شدهاند را بررسی میکنیم:
تذکره الغافل: این رساله از رسائل مهم مشروعهخواهان است کـه در آن هـم انتقادهای ایشان علیه مشروطه و مشروطهطلبان و هم تفکر مشروعهخواهی آنان انـعکاس یـافته است. سوگمندانه از نام و نشان مولف این رسـاله، اطـلاعات دقـیقی در دست نیست و محققان متعددی مولف آن را، سـیداحمد یـا شیخ فضلالله نوری یا شیخ عبدالنبی نوری دانسته و درنهایت بنا بر نظر دکـتر زرگـرینژاد، کاتب آن محمدصادق بـنمـحمد زکی الرشـتی الانـزلیجی، از طـرفداران پروپا قرص شیخ فضلالله نوری، بـوده اسـت. به هر صورت به بررسی نظام مشروطه از دیدگاه این رساله میپردازیـم:
ایـنکه هر ملتی نیازمند به قـانون است از مسائل بدیهی اسـت اما چه قانونی میتواند عـلاوه بـر معاش، امر معاد را مختل نکند؟ لابد چنین قانونی منحصر به قانون الهی خواهد بود، زیـرا اوسـت که جامع جهتین است، اگـر کـسی ادعـاکند که عدهای از عـقلا میتوانند به مـنظور شـور، گردهم آیند و قانونی وضع کنند که دربرگیرنده آن دو جهت باشد، پس بعثت انبیاء چه میشود؟!
بـاز اگر کسی خیال کند که نـیازهای زمـانه تغییردهنده یـا تـکمیلکـننده پارهای از قوانین الهی است و مـا میتوانیم با شور به وضع آنها بپردازیم، این شخص از دین خارج شده است، زیـرا پیـامبر اسلام، خاتم انبیاء است و قانون او خـتم قـوانین اسـت. پس ایـن دارالشـور اگر مقصودش جـعل قـانون جدید است، بیاشکال تصدیق به صحت آن، منافات با اقرار نبوت و خاتمیت و کمال دین داشت. اگـر مـقصود آنها جعل ترتیب قانون موافق شرع بود اولا: آنکه ربـطی بـه آن جـماعت نـداشت و ثـانیا: آنکه عمل به استحسان عقلی است و حرام، و اگر مقصود آن وضع قانون در عرفیات و غیرشرعیات است پس چرا اسم شرع و قرآن را میبرند و در ذیل آن علما امضا کردند و مخالف آن را معاند امـام معصوم(ع) دانستند. اگر منظورشان از مشروطه، اجرای قانون اسلام بود چرا اساس آن را بر مساوات و آزادی گذاردند درحالیکه این دو اصل خرابکننده اساس اسلام است، زیرا اقوام دین به عبودیت است نـه بـه آزادی و بنای آن به تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است نه به مساوات.
از یکسو فرق نگذاشتن بین مرتد، کافر، اهل کتاب و مسلمان در جامعه اسلامی خلاف دین است و از سوی دیگر آزادگذاشتن قـلم و زبـان، به القای شبهات و نشر کلمات کفریه منجر میشود و موجب ضلالت توده مردم میشود.
اگر هدف این نظام، تقویت اسلام بود ایـن هـمه آدمهای فاسد و کافر و نـیز دولت انـگلیس از آن حمایت نمیکردند درحالیکه قرآن میفرماید: کفار را ناصر و دوست و محل اسرار خود قرار ندهید. درحالیکه افرادی مثل ملکم، نصاری و کفر حامی اسـلام شـدند افراد مومن و باتقوا ذلیـل و خـوار شدند.
و درنهایت، مشروطه، غذایی است که به درد خود اروپاییان میخورد و ایران به علت دارا نبودن سه خصلت، یعنی ۱) وجود مذاهب مختلفه ۲) کمی جندیه و ۳) کثرت ایلات بادیه، نمیتواند به پارلمـنت روی آورد. این که اروپا به پارلمنت روی آورده است به علت نداشتن این سه نقیصه است و بدین خاطر است که مشروطه در ایران به بیثباتی و هرجومرج کشیده شده است.
رسـاله انصافیه: رسـاله انـصافیه، اثـر مرحوم حاج ملاعبدالرسول کاشانی، رسالهای اسـت کـه در دفاع از مشروطیت و به قصد اثبات عدم مبانیت آن با شریعت مقدسه اسلامی نـوشته شـده است. وی از همان آغاز، بـحث خـویش را بـا بیان تفاوت مـیان حـیوان و انسان آغاز میکـند. از نـظر او آنچه انسان را از حیوان متمایز میسازد آزادی است، معنای آزادی نیز در نزد این عالم مشروطهخـواه، ایـن است که انسان مختار نفس، مـال، عـیال، منزل و کـسب و امـور مـعاشیه، قلم، طبع عقاید و تـعلیمات و حرکت و سکون خود باشد، این معنی را حضرت محمد(ص) در حدیث الناس مسلطون علی اموالهم بیان کـرده اسـت. مرحوم کاشانی پس از تعریف آزادی، به تبیین لزوم آزادی میپردازد و مینـویسد: انـسان آزادی لازم دارد تا دیگری مـانع از تـرقی نفسانی و مالی او نباشد، این معنا نیز در حدیث: لاضرر و لاضرار فیالاسلام آمده است. اما از آنجـا کـه از نـظر او آزادی مطلق موجب تحدید آزادی دیگران و حتی تعدی بـه افـراد دیـگر میشـود بـنابراین آزادی فردی قلمرو و محدوده ویژهای دارد تا از خودسری قابل انفکاک باشد، این قلمرو کجاست؟
پاسخ نویسنده این است که قلمرو آزادی فردی و مرز نهایی آن، قانون است. از اینرو باید به قـانون پاک و بینقص تمکین شد ولی از آنجا که انسان تحتتأثیر قوای غضبیه و شهویه است طبعا نخواهد توانست که مقنن و حاکم باشد پس وضع قانون کامل، تنها از سوی خداوند میسر است.
به عقیده وی، دلیـل نـیاز غیرمسلمانان به مشروطه، فقدان قانون کامل است با این حال با اندک تاملی میبینیم که پارلمنتهای دولتهای متمدنه زحمتها کشیدند، قوانین وضع کردند ناسخ و منسوخ هـم داشـتند ولی نهایتا نتوانستند، قوانین کاملی وضع کنند.
ملاعبدالرسول در ادامه بحث خود به دفاع از مشروطه میپردازد و تأکید میکند که چون ما هنوز معنای مـشروطه را نـفهمیدهایم بدون تحقیق با آن مـخالفت میکنیم.
مشروطه در نقطه مقابل مطلقه قراردارد و تمکین به آن و نفی مطلقیت قدرت، تمکینی عقلی است. از سوی دیگر چون معنای مشروطیت، عموما، جز تمکین به عـدالت نـیست و عدالت در شریعت اسلامی نـیز رکـن اصلی و لازمه حکومت است پس میان مشروطیت و شریعت تضادی نخواهد بود بل مشروطیت از شریعت اخذ شده است.
البته ادعای اخذ مشروطیت از اسلام عقیدهای است که تعداد قابلتوجهی از علمای طرفدار مـشروطه بـه آن باور داشتند. چنانکه در رساله مقیم و مسافر، مرحوم آقا نورالله اصفهانی تأکید میکند که: آنچه طرفداران مشروطه میگویند، همان قانون و دستورالعمل حضرت خاتمالانبیاست.