۱٫ در سال ۱۳۶۹ رژیم بعث عراق اقدام به اشغال کشور کویت نمود. در آن زمان قدرتهای بزرگ جهانی لشکرکشی کمسابقه ای تحت لوای سازمان ملل برای آزادی کویت و از کار انداختن ماشین جنگی عراق به راه انداختند. کشور ایران هم که تازه از جنگ هشت ساله رها شده بود و همدلی با هیچ یک از طرفین جنگ نداشت و میدانست حمایت از صدام به معنای رسمیت دادن به قدرت یک کشور دشمن در خلیج فارس و محدود کردن موقعیت جغرافیایی ایران در منطقه است و حمایت از آمریکا نیز به معنای صحه گذاشتن به حضور یک قدرت خارجی در منطقه و زمینه سازی برای فشار بیشتر به خود ایران میباشد، موضع بیطرفی فعال را اتخاذ کرد. اکنون با گذشت نزدیک به سه دهه از آن دوران هیچ تردیدی در صحت موضع اتخاذ شده از سوی جمهوری اسلامی ایران در آن زمان نیست.
اما در روزهای نخست حمله ائتلاف به عراق و کویت ناگهان حجه الاسلام سیدعلی اکبر محتشمیپور که یکی از لیدرهای اصلی جناح چپ یا جناح خط امام محسوب میشد در سخنانی از این موضع انتقاد کرده و گفت امروز صدام مانند خالد بن ولید است؛ که گرچه در گذشته ضرباتی به اسلام زده بود اما پرچم اسلام به دست او افتاده است. وی گله کرد که چرا جمهوری اسلامی ایران موضعی بیطرفانه دارد و علیه آمریکا وارد جنگ نمیشود، البته مرحوم خلخالی هم سخنانی مشابه ایراد کرد. به دنبال این سخنان و تحت تإثیر ملاحظات جناحی سایر افراد منتسب به این جناح شجاعت اعلام موضع متفاوت را از دست داده و در اذهان عمومی سخنان محتشمی به عنوان مواضع جناح چپ شناخته شد و حتی طرح صلح حجه الاسلام کروبی رئیس مجلس هم شنیده نشد. البته نگارنده هم که در آن دوره یک دانشجوی تازه وارد و به اصطلاح خودمان ۰ کیلومتر بود به حکم احترامی که برای جناب محتشمی قائل بود چنین موضعی را خیلی خوب پذیرفت.
به راستی اگر عده ای در آن زمان به صراحت میگفتند که این مواضع را قبول ندارند و با اینکه اختلافات سیاسی با هاشمی رفسنجانی دارند اما موضع او را در مورد جنگ خلیج فارس تإیید میکنند، چه میشد. شاید بتوان یکی از عوامل شکست جناح چپ در انتخابات مجلس چهارم را همین سخنان نسنجیده و احساسی امثال محتشمی و سکوت دیگران دانست. در هر محفل و مناظره ای همه باید پاسخگوی این سخنان و مواضع میبودیم و همه بدهکار به کشور تلقی میشدیم که چرا چنین سخنانی گفته شده است.
آیا اگر عده ای دور اندیش عقل خود را دست افراد احساسی نمیدادند و به صراحت میگفتند که همه جناح چپ و جناح خط امام این سخنان را قبول ندارد بهتر نبود؟
۲٫ در چند سال اخیر تحولات منطقه ای جدیتر شده است فشارها بر ایران افزایش یافته و نوعی شفافیت در مواضع کشورهای منطقه پدید آمده است. همسایگان تعارف را کنار گذاشته اند. دیگر بحث این جناح یا آن جناح سیاسی نیست، بحث کلیت جمهوری اسلامی هم نیست، بحث دارد به تمامیت ارضی ایران میرسد! در این شرائط باید ببینیم هر طیف و شخصی که در مصدر تصمیمگیری باشد چه تدبیری میتوانم بیندیشد. یک تجربه چهل ساله موقعیت جغرافیائی و معادلات سیاسی ما را مشخص میکند. روندی که در چند سال اخیر با تدبیر شورای عالی امنیت ملی و تصمیمات مقام رهبری اتخاذ شده در مجموع و در کلیت بهترین تصمیمات بوده است. این روند شامل مذاکرات برجام و نیز تقویت حضور منطقه ای با حمایت منطقی از متحدین مشخص در چهارچوب تعاریف ژئوپلیتیک میباشد.
باید عرض کنم که متإسفانه بخش قابل توجهی از دوستان اصلاحطلب بدون داشتن تئوری جایگزین صرفاً برای احراز هویت سیاسی جداگانه به مخالفت با این روندها میپردازند، همان رویه ای که در قصه جنگ کویت مشاهده شد. خوب است به ماجرائی که در آن زمان در روزنامه سلام نوشته شده بود اشاره کنم که در مجلس شورای اسلامی در حین گفتگوهای چند نفره نمایندگان از یکی از آنان پرسیده شده بود که آیا شما از صدام بدتان میآید یا از آمریکا وی در پاسخ گفته بود من از هاشمی بدم میآید!!
اکنون آیا ما دوباره دچار همان سیکل شده ایم؟ آیا به خاطر مخالفت و گله گذاری از بعضی مدیران کشور باید در یک روند لجوجانه با مواضع امنیتی نظام مخالفت کنیم؟ اگر در آن روز نیروهای جناح چپ با سکوت منفعلانه خود به موضعی نسنجیده صحه گذاشتند امروز باید اصلاحطلبانی که کلییت سیاستهای امنیت ملی کشور را قبول دارند سکوت را کنار گذاشته و به افکار عمومی اعلام کنند که معنای اصلاحطلبی انفعال در مسائل امنیتی نیست و تحلیلهای نسنجیده عده ای از دوستان را نباید به حساب همه اصلاحطلبان گذاشت.
میتوان اصلاحطلب بود و از حضور مؤثر در عراق و سوریه و تقابل با ترکتازیهای بدخواهان ایران در منطقه حمایت کرد.
میتوام اصلاحطلب بود و راهپیمائی اربعین را به عنوان نماد قدرت دوستداران اهل بیت در مقابل دشمنان دین دانست.
میتوان اصلاحطلب بود و مجذوب دروغهای آمریکائیها نشد.